سایه هم از ما گریزان گشت و با خورشید نشست
نـــــــور در جــــــــانش تـلالـو میــــــزد از روز الست
نـــوبت مــا هــــم شــود نــا دیــر و نــا زود موقعش
سایه هـا قــد می کشند وقت غروب با جان مست
نوشته شده در پنجشنبه ۳ شهریور ۱۴۰۱ساعت 0:3 توسط جواد مهاجرپور| |
دل نوشته های دور...برچسب : نویسنده : 6javadmohajerpoura بازدید : 109