یه روز پاییز

ساخت وبلاگ

یه روز پاییز دیدمت ، موهاتو تو بافته بودی

یه شال گردن سفید ، رو شونت انداخته بودی

از اون روزی که دیدمت ، اصلا دیگه خواب ندیدم

به شوق دیدن چشات ، حتی یه شب نخوابیدم

صدای خنده های تو ، شدش صدای قلب من

چقدر قشنگ شد زندگیم ، انگار یه روحیم تو دوتن

وای که چه حال عاشقی ، از همه دنیا فارغی

با عشق و معبود خودت ، تو ابرا یا توی قایقی

نمی دونی که با توام ، هر لحظه و هر ثانیه

فقط تو رو می بینمت ، فقط جای تو خالیه

نمی دونی که زندگیم ، شده یه تابلوی قشنگ

همه روزام رنگی ینو، شبام همه خوش آب و رنگ

وای که چه حال عاشقی ، از همه دنیا فارغی

با عشق و معبود خودت ، تو ابرا یا توی قایقی

نوشته شده در شنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۳ساعت 13:30 توسط جواد مهاجرپور| |

دل نوشته های دور...
ما را در سایت دل نوشته های دور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6javadmohajerpoura بازدید : 17 تاريخ : سه شنبه 22 خرداد 1403 ساعت: 17:08