ز آزار زمــــــــانــــــه دل شکسته
نه اميدش هست بـر روی يــاری
نه انـدک صبـر و نيـــــز اميدواری
نه همت تـــــا بســــازد زندگـانی
هــــــدر کـردست دوران جــوانی
برايش عشق و الفت رفته از ياد
تـرنم های شـــــادی رفته بـر باد
ندارد بوی خوش آن غنچه گـــل
نمی خواند بــــرايش هيچ بلبـل
خيالش روزگـــــار با اوکـج افتـاد
سراينـده به اقبالش لـج افتـاد
خداوندا شب تـارش سحر کن
تـو او را از گرفتــاری بـدر کن
دل نوشته های دور...
برچسب : نویسنده : 6javadmohajerpoura بازدید : 141